روزهای تاریک

تو روز و روزگار من بی تو روزای شادی نیست ... تو دنیای منی اما ... به دنیا اعتمادی تیست ...

روزهای تاریک

تو روز و روزگار من بی تو روزای شادی نیست ... تو دنیای منی اما ... به دنیا اعتمادی تیست ...

خسته از خویشتنم

از تو هم می گذرم من خطا کردم که به پندار تو را عشق موعود خود پنداشتم

 و به خیال دادم همه هستی خویش را - با تو بودن هردم عذابی است و نبودن هم عذابی دیگر -
ای کاش در دست می گرفتی آرام خنجری و فرو می کردی
 در تمامی تنم تا فرو ریزد آنچه را که خود ساختی 
تا ویران سازی همه آبادی خویش را
تو از من سوالی کردی
 که جوابش این است
 خسته از خویشتنم 
 خسته از هرچی که بود
 خسته از هرچی که هست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد