یه وقتایی که دلت گرفته ؛
بغض داری ،
آروم نیستی !
دلت براش تنگ شده ....
حوصله ی هیچکسو نداری !
به یاد لحظه ای بیفت که :
اون همه ی بی قـراری های تو رو دید؛
اما ....
چشمـاشو بست و رفت ... !!!
دلم تنگه ولی نیستی کنارم ...
که تنهاییمو با تو سربیارم ...
تونیستی اما یاد تو همین جاست ...
کنارم تو یه قاب عکس زیباست ...
شده کارم نگاه عکست هرروز ...
تو یه قاب نو اما یادِ دیروز ...
بازم تکرارِ دوریت و نبودت ...
بازم تسکینِ کمبود ِحضورت ...
بازم یاد ِ تو وچشمای خیسم ...
بازم سرده تنم بی تو عزیزم ...
دلم تنگه ولی با یادت هرروز ...
میگم که بهترم نسبت به دیروز ...
همین امروز و فردا کردنامون ...
همین دستایِ سرد و چشم ِ گریون ...
داره میگه که برگرد , بی تو تنهام ...
داره میگه , تمومه بی تو دنیام ...
بازم تکرارِ دوریت و نبودت ...
بازم تسکینِ کمبود ِحضورت ...
بازم یاد ِ تو وچشمای خیسم ...
بازم سرده تنم بی تو عزیزم ...
خــودَم قَبـــول دارم کـــهنه شـــده ام
آنـــقدر کــهنه…
کــه می شــوَد
رویِ گَرد و خـــاک تَنـــَم
یــادگــاری نــوشت…
بنویس
و…
برو…..
داشت از تنهاییش میگفت...اما صدای بوق پشت خطی اش امانش را بریده بود...
متأســـفم...
برای اینکه نگـــفتم:
چقـــد وسعت داشت!
اقیانوس قلبم...
وقت نشـــد تشـــکرکنم
بابت آرامشی که
هنگام حضـــور باتـــو داشتم...
متأسفم که گفتم دوســـتت دارم...
نمی دانستم
جهانـــم چه خالــــــــــــی میشود
در گفتن چیزهایی که
نباید بگویم ..... !
فقط باش!
همین که هستی
کافیست
دور از من
بدون من
چه فرقی میکند؟
گل میخری خوب است
برای من نیست
نباشد....
همین که رختمان زیر یک آفتاب خشک میشود کافیست
دلخوشم به این حماقت شیرین..........
لعنتی
دلم نگرفته از اینکه رفتی
دلگیرم از همه دوست داشتنهایی که گفتی ولی نداشتی.....
توفقط بیا... امـشبـ هـیچـی نـمے خـوآهـم !نـه آغـوشـتـ رآنـه نـوازش عـآشقـآنـه اتـ رآنـه بـوسـه هـآے شـیریـنتـ...فقـطـ بـیـآمےخـوآهـم تـآ سحـر بـه چشـمـآن زیبــــایتـ خیـره بـمــآنـمهـمیـن کـآفـی استـبـرآے آرامـش قلبـــ بــی قـرآرمتـو فقـط بـیــآ . . . ...
هــــــــی رفیق ...
زیادی خوبی نکن !
انسان است ،
فراموشکار است ...!
از تنهایش که در بیاید ،
تنهایت را دور میزند !
پشت می کند به تو ،
به گذشته ات ...!
حتی روزی میرسد که به تو هم میگوید :
شما !؟
ســـــــاکِـــــتــــــــــ نــــیــــســـــتـَـــم.........
لـَــــــبــــهـــایــَــم هَـــم نــَـســـوخـــتـــه اَســــتــــــــ.......
تــَـــنــــهـــــا تـَــمــامِ مَـــن تــــاوَل زَده اَز آشـــــــی کــــه نـَــــــخــــورده ام.....
باران
امشب منتظرم برای آن لحظه نمناک و سرد ، تو بخواب
من دلم گرفتهِ آنقدر زیاد ،که تکانِ شانه هایم را نمیبینم دگر،تو بخواب
منتظرم باران ببارد ، امشب قدمی خواهم زد
به تمام غصه هایم نم نمک یک سری خواهم زد
خیس شوم ، کاسه ام را پر کنم از بوی خاک
تو بخواب ای آرزوهایم ، من پر از باران و خاکم
لحظه ای دیگر منم آماده ام ، ته نشین خواهم شد در کنارت
دست من را هم بگیر ، بی بهانه آمده ام در خوابت
تو بخواب
به خاطراتت،به حرف هایت فکر که میکنم خشم و نفرت وجودم را فرا میگیرد.دیگر مادرم را هم با نفرت نگاه میکنم.
با من چه کردی که فراموش کرده ام بهشت زیر پایش را؟
بعضی وقتا حس میکنم خیلی ساکتو بی عرضم ...
وقتی اطرافیانم ازم حالتو میپرسن ...
نیشخند این آدما بدجوری منو میسوزونه ...
مجبورم بگم که حالش خوبه ... سﻻم میرسونه ...
نمیدونن که منم نمیدونم که کجایی اﻻن ...
نمیدونن که منم اﻻن ازین جدایی فنام ...
میخوان بگن که اون دیگه منو نخواست ...؟! پس برم ...؟!
من چه کردم که بخاطرش تقاص پس بدم ...؟!
یه سنگدل که به جز من به فکر همس خب ...
حرف قلبم رو گرفت به باد تمسخر ...
همش سیمای زیباتو , درمفابل خودم ...
میبینم و میخوام با نبودت مقابله کنم ...
آخرش با هزاران قسم و آیه هم نموندی ...
همش با خودم میگم کاش از اول نبودی ...
انتظار ... انتظار ... چه واژه ی سختی ...
اونم واسه یه دلباخته ... یه عاشق زخمی ...
مدت هاست تنها چیزی که مرا یاد تو می اندازد طعنه های دیگران است
اگر این دیگران نبودند