روزهای تاریک

تو روز و روزگار من بی تو روزای شادی نیست ... تو دنیای منی اما ... به دنیا اعتمادی تیست ...

روزهای تاریک

تو روز و روزگار من بی تو روزای شادی نیست ... تو دنیای منی اما ... به دنیا اعتمادی تیست ...

نمی دانم

نمی دانم

چرا امشب واژه هایم


خیس شده اند ....

مثل ِ آسمانی که امشب


می بارد . . .


و اینک باران


بر لبه ی ِ پنجره ی ِ احساسم  می نشیند


و چشمانم را نوازش می دهد . . .

تا شاید از لحظه های ِ دلتنگی


گذر کنم

 

کاش میدانستی

نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن


ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...


کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...


کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم


و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است


میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...


کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...


میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود


میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ...

بیخیال من شو

برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ،
از تو بیزارم ، بهانه هایت را برایم تکرار نکن
حرفی نزن ، بی خیال ، اصلا مقصر منم ، هر چه تو بگویی ، بی وفا منم!
نگو میروی تا من خوشبخت باشم ،
نگو میروی تا من از دست تو راحت باشم...
نگو که لایقم نیستی و میروی ،
نگو برای آرامش من از زندگی ام میروی....
این بهانه ها تکراریست ، هر چه دوست داری بگو ، خیالی نیست....
راحت حرف دلت را بزن و بگو عاشقت نیستم ،
بگو دلت با من نیست و دیگر نیستم!
راحت بگو که از همان روزاول هم عاشقم نبودی ،
بگو که دوستم نداشتی و تنها با قلب من نبودی
برو که دیگر هیچ دلخوشی به تو ندارم ،
از تو بدم می آید و هیچ احساسی به تو ندارم
سهم تو، بی وفایی مثل خودت است که با حرفهایش خامت کند،
در قلب بی وفایش گرفتارت کند ، تا بفهمی چه دردی دارد دلشکستن!
برو، به جای اینکه مرحمی برای زخم کهنه ام باشی ،درد مرا تازه تر میکنی!
حیف قلب من نیست که تو در آن باشی ،

تمام غمهای دنیا در دلم باشد بهتر از آن است که تو مال من باشی....
حیف چشمهای من نیست که بی وفایی مثل تو را ببینند ،
تو لایقم نیستی ، فکرنکن از غم رفتنت میمیرم!
برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، برو و دیگر اسم مرا صدا نکنبگذار در حال خودم باشم ، بگذار با تنهایی تنها باشم

سازِ تو

زمین کَج است…!
اما
من
هنوز هم
خوش رقصی می کنم
به سازِ تو…!

شهرام شکوهی - هوس

اینم آهنگ مورد علاقه خودم از شهرام شکوهی به نام "هوس




برای دانلود به ادامه مطلب مراجعه کنید







ادامه مطلب ...

اشکـــــــــ

یــادتــــه؟
قــرار بــود لــب هـای مـــن 
بــا لــب هـای تــــــو تـَـــر بــشه
نــــه بــا اشکـــــــــ

گذشتــــــــــــــــــ

ساده نیست ، گذشتــــــــــــــــــن ...
از کسی که گذشته هایت را ساخته ...

و آینده ات را ویران کرده است ...!

الهی نامه (سری سوم)

خــــــــــــــــــــــداوندا !!!
به دل نگیر اگر گاهی" زبانم " از شُکر َت باز می ایستد!!!
تقصیری ندارد...
قاصر است ؛کم می آورد در برابر ِ بزرگی ات ...
لکنت می گیرند واژه هایم در برابرت!!!

الهی نامه (سری دوم)

میگفت : اگه " به اضافه ی " خدا باشی میتونی " منهای" همه چیز زندگی کنی ...

برای یکبار هم که شده در زندگیت امتحان کن ...

ضرری متصور نیست ...

الهی نامه

همه را صدا زدم جز خدا

هیچ کس جوابم را نداد جز خدا . . .

چقــدر باید بگذرد؟؟

چقــدر باید بگذرد؟؟
تا مـن
در مـرور خـاطراتم
وقتی از کنار تــو رد می شوم.
تنـــم نلــرزد…..
بغضــم نگیــرد…..

تنهاییـــــــــ

نــه از تنهــایــی مــی‌تــرســم،

نــه از تنهــا مــانــدن!


تــرســم از

تنهــا بــودن،

در کنــار دیگــری ســت . . .

باید باور کنیم

باید باور کنیم
تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست،
روزهای خسته‌ای
که در خلوت خانه پیر می‌شوی...
و سال‌هایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است.
تازه
تازه پی می‌بریم
که تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست:
دیر آمدن!

دیر آمدن!

ما و خدا

خوش بِه حال خــــُـــــــدا

که لحظـِــــه به لحظــِـه با توستــــ

و مَن هَمیشهــــ

دَرباره یـــ تو بــــــا او

حــرفــ میزَنـــمـــ :)

 

j8551_IMG_2373.jpg

رویای دور از دسترس

باز خواب دیدن تو...
به تمام عمر می‌ارزد پس نگو
نگو که رویای دور از دسترس، خوش نیست...

سهم من

بَدتریـــن دَرد ، مُــردَن نیست
دل بَــستن به کسیــه که
سهم تو نیستـــ...


بهاری دیگر

و من
از نبودنت بر سر سفره
پی به آمدن بهاری دیگر می برم
چه سنگین اند بعضی ثانیه ها !

دفترچه

معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟

فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )

دخترک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن...  اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت... 

اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... 

اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم... 

معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا... 

و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد...

چقدر شیرین است رؤیای تو...

دیشب باز دلم تنگ تو شد
دیشب باز گریه کردم
دیشب باز شیرین تر از شیرین در  عشق بودم، و دیوانه تر از فرهاد در فراق
دیشب باز مجنون لبخند تو شدم و لیلای نگاهت
دیشب همه افسانه های عاشقی در من تبلور یافت
دیشب باز نقاشی کشیدم
نقاشی بودنت را
زیبا بود
نقاشی رفتنت را
تلخ بود
دیشب باز دلم را قربانی کردم
قربانی ر‌ؤیای تو
چقدر شیرین است رؤیای تو...

لباس عشق



گاهی نگاهش که میکنی
 میبینی دوستش داری، مهربان است و بی ریا...
در خیالت برای احساست به او، لباس عشق میدوزی!
 اما هرجور که اندازه میگیری میبینی به قدوقواره اش نمیخورد دلگیر میشوی، دوباره محاسبه میکنی اما...
 نه نمیشود،
قدوقامت احساست به او، به پای عشق نمیرسد دوباره اسیر تردید میشوی،
آرام آرام احساست را کنار میزنی ، و تنها میشوی...
 با پیراهنی که هنوز اندازه هیچکس نیست.