روزهای تاریک

تو روز و روزگار من بی تو روزای شادی نیست ... تو دنیای منی اما ... به دنیا اعتمادی تیست ...

روزهای تاریک

تو روز و روزگار من بی تو روزای شادی نیست ... تو دنیای منی اما ... به دنیا اعتمادی تیست ...

آرزو کــــــــــــردی



آرزو کــــــــــــردی که روزی عاشقت عاقل شود        چــــارده شب صرف شد دیوانگی کامل شود
 
ماه می خواهد به رویت گـــــاه تشبیهش کنند       گـــــاه می‌خواهد به سوی ابرویت مایل شود
 
کفر می گویم ولی جا داشت با چشمـــــان تو      آیه‌ی تغییــــــــــــــــــــر قبله ناگهان نازل شود
 
لکه خونی در حصــــــــار سینه گاهی می تپید      عشق تو نگذاشت این بیچاره روزی دل شود
 
قلـعه‌ای از ماسه بود این‌دل که آبش برده است       سرنوشتش بود پابند لب ســـــــــــاحل شود
 
از همان اول اسیر موج و گــــــــــــــــــردابم هنوز      کار ما آســـــان نبود اول سپس مشکل شود
 
حسّ من در های‌و‌هوی شهر می‌دانی چه بود؟      کـــــودکی باشی که در بازار دستت ول شود
 
کاش در آوازهـــــــــــــــــــای خلوت دلتنگی اش     سهم ناچیزی برای شعــــــــــر من قائل شود
 
"آرش شفاعی"
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد