روزهای تاریک

تو روز و روزگار من بی تو روزای شادی نیست ... تو دنیای منی اما ... به دنیا اعتمادی تیست ...

روزهای تاریک

تو روز و روزگار من بی تو روزای شادی نیست ... تو دنیای منی اما ... به دنیا اعتمادی تیست ...

افسانه

افسانه ی جهانم در عشق تو روان است

دل بر کسی نبندم تا چون تو در جهان است

جادوی نرگس امشب خواب دو دیده را برد

امشب غمی چو لاله در سینه ام نشان است

اسطوره ی سکوتم در عاشقانه خواندن

در عاشقانه خواندن گویی زبان زبان است

دیشب بهار می رفت با کوله بار گل ها

پایان آشنایی اندوه بی کران است

تا آشنای ما رفت غم آشنای ما شد

آری غم جدایی درد و بلای جان است

همچون بهار و گلها باید سفر گزینم

کین چرخ پست گردون هم صحبت خزان است

جام جوانی ما بشکسته همچو پیران

تا درد و غمگساری بر پیر و بر جوان است

صد ها ستاره هر شب در آسمان درخشد

امشب به سینه ی من غوغای کهکشان است

هامون نمی توان گفت از دولت فراغت

تا همچو تیر سمی،غربت در این میان است

این خاک پر طلاطم،افسانه ای عجیب است

دیوانگی و مستی،آرامش روان است

نظرات 1 + ارسال نظر
bi nam سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 17:02

webloge zibaii dari...merc az matalebe gashanget....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد