روزهای تاریک

تو روز و روزگار من بی تو روزای شادی نیست ... تو دنیای منی اما ... به دنیا اعتمادی تیست ...

روزهای تاریک

تو روز و روزگار من بی تو روزای شادی نیست ... تو دنیای منی اما ... به دنیا اعتمادی تیست ...

حتی یه ثانیه برام انگار یه عمر دیگه بود
وقتی رسیدی عشق تو از سر من پریده بود
اهای غریبه با توام نفهمیدی چی کشیدم ،یه یادگاری از تو بود به هر چی که میرسیدم
گفته بودی که عشقمو پای هوس نمیبری
گفتی تو آغوش کسی نفس،نفس نمیزنی
اما صدای نعره هات به گوش آسمون رسید
با لحن تیز خندهاش رو رگ آبروم کشید

بخواب آرام پیش من

کنارم بخوابو به دورم بتابو
از این لب بنوشو چو تشنه که آبو
خدا دوست دارد لبی را ببوسد
نه آن لب که از ترس دوزخ بپوسد

خدا دوست دارد من و تو بخندیم
نه در جاهلیت بپوسیم بگندیم

بخواب آرام پیش من
لبت را بر لبم بگذار
مرا لمسم کن و دل را
به این عاشق ترین بسپار

بخواب آرام پیش من
منی که بی تو میمیرم
لبت را بر لبم بگذار
که جان تازه میگیرم

غصه چرا ؟!
آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد !
یا زمینی را که، دلش ازسردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت !
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
ودر آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت ،
تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست !
ماه من غصه چرا !؟!
تو مرا داری و من
هر شب و روز ،
آرزویم ، همه خوشبختی توست !
دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن
کارآن هایی نیست ، که خدا را دارند …
غم و اندوه ، اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات ، از لب پنجره عشق ، زمین خورد و شکست،
با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن
وبگو با دل خود ،که خدا هست ، خدا هست !
او همانی است که در تار ترین لحظه شب، راه نورانی امید
نشانم می داد …
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد ، همه زندگی ام ،
غرق شادی باشد ….
غصه اگر هست ! بگو تا باشد !
معنی خوشبختی ،
بودن اندوه است …!
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ! میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین …
ولی از یاد مبر،
پشت هرکوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند ،
که خدا هست ، خدا هست
و چرا غصه ؟ چرا !؟!

شقایق

دیرگاهیست که تنها شده ام
قصه ی غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است
باز هم قسمت غم ها شده ام
دگر آیینه ز من باخبر است
که اسیر شب یلدا شده ام
من که بی تاب شقایق بودم
همدم سردی یخ ها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنید
تا نبینم که چه تنها شده ام...

زمـونــه

یـــه زمـونــه ای شـــده
کـه اگـه بـرای عشــقـت کــــوهــم
بکنـــی
ــه پــای فــرهـــــــاد بــودنـت
نمـی ذارن!!
مــی ذارن بــه پــای کـنــــــه
بــودنـت....!!!

سکوت

تنهایی را دوست میدارم

و سکوت را نیز

.

.

اما کاش گاهی

طنین نفس هایت

تنهایی و سکوت مرا در هم می شکست........

یه وقتایی که دلت گرفته ؛
بغض داری ،
آروم نیستی !
دلت براش تنگ شده ....
حوصله ی هیچکسو نداری !
به یاد لحظه ای بیفت که :

اون همه ی بی قـراری های تو رو دید؛
اما ....
چشمـاشو بست و رفت ... !!!

حالا هر دو حلقه داریم .... تو ، تو دستت من تو چشمام ....
تو زذی من اما موندم ، زیر قولات روی حرفام ....

دلم تنگه

دلم تنگه ولی نیستی کنارم ...
که تنهاییمو با تو سربیارم ...
تونیستی اما یاد تو همین جاست ...
کنارم تو یه قاب عکس زیباست ...
شده کارم نگاه عکست هرروز ...
تو یه قاب نو اما یادِ دیروز ...
بازم تکرارِ دوریت و نبودت ...
بازم تسکینِ کمبود ِحضورت ...
بازم یاد ِ تو وچشمای خیسم ...
بازم سرده تنم بی تو عزیزم ...
دلم تنگه ولی با یادت هرروز ...
میگم که بهترم نسبت به دیروز ...
همین امروز و فردا کردنامون ...
همین دستایِ سرد و چشم ِ گریون ...
داره میگه که برگرد , بی تو تنهام ...
داره میگه , تمومه بی تو دنیام ...
بازم تکرارِ دوریت و نبودت ...
بازم تسکینِ کمبود ِحضورت ...
بازم یاد ِ تو وچشمای خیسم ...
بازم سرده تنم بی تو عزیزم ...

چه دریایی میان ماست
خوشا دیدار ما در خواب
چه امیدی به این ساحل
خوشا فریاد زیر آب...

کـــهنه

خــودَم قَبـــول دارم کـــهنه شـــده ام
آنـــقدر کــهنه…
کــه می شــوَد
رویِ گَرد و خـــاک تَنـــَم
یــادگــاری نــوشت…
بنویس
و…
برو…..

تنهایی

داشت از تنهاییش میگفت...اما صدای بوق پشت خطی اش امانش را بریده بود...

متأســـفم...

متأســـفم...

برای اینکه نگـــفتم:
چقـــد وسعت داشت!

اقیانوس قلبم...

وقت نشـــد تشـــکرکنم

بابت آرامشی که

هنگام حضـــور باتـــو داشتم...

متأسفم که گفتم دوســـتت دارم...

نمی دانستم

جهانـــم چه خالــــــــــــی میشود

در گفتن چیزهایی که

نباید بگویم ..... !

مهم نبود تو با من چه کردی
بیا ببین
در نبودت
این دل با من چه میکند....
فرشته ی بی همتای من

فقط باش!

فقط باش!
همین که هستی
کافیست
دور از من
بدون من
چه فرقی میکند؟
گل میخری خوب است
برای من نیست
نباشد....
همین که رختمان زیر یک آفتاب خشک میشود کافیست
دلخوشم به این حماقت شیرین..........

لعنتی

لعنتی
دلم نگرفته از اینکه رفتی
دلگیرم از همه دوست داشتنهایی که گفتی ولی نداشتی.....

قسم

قسم به آخرین نگات
دلم شکست دلم چقدر به پات نشست
چشات همیشه خسته بود نگفت که دل نبسته بود
دلم چه ساده بود
نباید دیگه برگردی تو دوری از دلم
نگوحالت رو میفهمم نمیشه بگذرم
نباید دیگه برگردی تو دوری از دلم
من احساسم را بهت میگویم نباشی بهترم
واست مهم نبود یکی به یادت هست
همون که گفت کنارت هست
برید دلی که ساده بود
شکستم عاشقانه بود
دلم چه ساده بود
نباید دیگه برگردی
تو دوری از دلم
نگو حالت رو میفهمم
نمیشه بگذرم
نباید دیگه برگردی
من احساسم رو بهت میگم نباشی بهترم.........

تو بیا

توفقط بیا... امـشبـ هـیچـی نـمے خـوآهـم !نـه آغـوشـتـ رآنـه نـوازش عـآشقـآنـه اتـ رآنـه بـوسـه هـآے شـیریـنتـ...فقـطـ بـیـآمےخـوآهـم تـآ سحـر بـه چشـمـآن زیبــــایتـ خیـره بـمــآنـمهـمیـن کـآفـی استـبـرآے آرامـش قلبـــ بــی قـرآرمتـو فقـط بـیــآ . . . ...

هــــــــی‎ ‎رفیق‎ ...
زیادی‎ ‎خوبی‎ ‎نکن‎ !
انسان‎ ‎است ،‎
فراموشکار‎ ‎است‎ ...!
از‎ ‎تنهایش‎ ‎که در بیاید ،‎
تنهایت‎ ‎را دور میزند‎ !
پشت می کند‎ ‎به تو‎ ‎،‎
به‎ ‎گذشته ات‎ ...!
حتی روزی میرسد که به تو هم میگوید‎ : ‎
شما !؟

ســـــــاکِـــــتــــــــــ نــــیــــســـــتـَـــم.........

لـَــــــبــــهـــایــَــم هَـــم نــَـســـوخـــتـــه اَســــتــــــــ.......

تــَـــنــــهـــــا تـَــمــامِ مَـــن تــــاوَل زَده اَز آشـــــــی کــــه نـَــــــخــــورده ام.....